شرح صدر در قرآن

پدیدآورمهدی آریان فر

نشریهجستار

شماره نشریه23

تاریخ انتشار1390/02/21

منبع مقاله

share 2041 بازدید
شرح صدر در قرآن

مهدي آريان‌فر

عضو حلقة علمي‌قرآن

چكيده

شرح صدر به معناي باز كردن سينه و برطرف ساختن دل‌تنگي و كنايه از تحقق استعداد رسيدن به كمال و توان‌مندي روحي و معنوي مي‌باشد. اين ويژگي موهبتي الهي است كه داراي آثاري مي‌باشد و عواملي مانند تدبر در قرآن، ذكر، تسبيح، دعا و ... آن را تقويت مي‌كند و فوايدي همچون هدايت الهي، آراسته شدن به نور عقل، علم و ايمان، عفو و گذشت و دل كندن از دنيا دارد. اين ويژگي در پيامبران الهي مانند نوحu، ابراهيمu و موسيu يافت مي‌شود. تجلي بيشتر شرح صدر در اخلاق حسنة پيامبر گرامي‌اسلام6است كه هم‌رديف ساير معجزات پيامبران ديگر شمرده شده است.

كليدواژگان:

شرح صدر، ضيق، حلم و صبر، پيامبر اسلام6، اخلاق فردي

مقدمه

يكي از مفاهيم اخلاقي كه در قرآن و تعاليم اهل‌بيت: بر آن تأكيد شده است، شرح صدر مي‌باشد. از آيات قرآن برمي‌آيد كه شرح صدر ابزاري است كه پيامبران الهي در مسير رسالت خويش از آن بهره مي‌گرفتند و در ساية اين موهبت الهي، به تبليغ دين و ارشاد مردم مي‌پرداختند.
در اين نوشته مي‌كوشيم ابعاد مختلف اين موهبت الهي مانند عوامل، نشانه‌ها و نقش آن را در رسالت انبيا بررسي كنيم. اميد است اين نوشتة مختصر، راه‌گشاي عملي مديران، مبلغان و همة كساني كه با مردم در تعامل هستند، قرار گيرد.

مفهوم‌شناسي  

شرح صدر مركب از دو واژة شرح و صدر مي‌باشد. صدر به معناي قفسة سينه و جمع آن صدور است. اين واژه براي برجسته و مقدم‌ترين بخش هر چيزي استعمال مي‌شود، مانند صدر كلام، صدر كتاب، صدر مجلس و از آنجا كه قلب در سينه قرار دارد، براي قلب هم مجازاً استعمال مي‌شود[1].

تفاوت كاربردي قلب و صدر در قرآن

راغب اصفهاني مي‌گويد: «قلب اشاره به عقل و علم دارد و صدر، افزون بر اينها شامل ساير قواي شهويه، غضبيه و ... مي‌شود.» «رب اشرح لي صدري»؛ «ساير قوايم را اصلاح كن!». «يشف صدور قوم مومنين»؛ «اين قوا را شفا بده». «و لكن تعمي ‌القلوب التي في الصدور»؛ «عقولي كه در ساير قوا مندرس و هدايت نيافته است»[2].
توضيح اينكه ارتباط صدر و قلب همانند سفيدي چشم و سياهي آن و يا همانند حياط خانه و خانه است. همان‌طور‌كه در حياط خانه ممكن است چيزهايي از قبيل حيوان، درخت و ... يافت شود كه در خانه نباشد، در صدر هم ممكن است چيزهايي يافت شود كه در قلب نباشد! و نيز همان‌گونه ‌كه عرق، گرد و خاك و ... به سفيدي چشم، راه مي‌يابد، صدر نيز جايگاه ورود وساوس و آفات مي‌باشد! صدرمانند حوض آب است و قلب چون آب! و از آنجا ‌كه صدر در ابتداي مقام قلب است، مسمّي ‌به صدر شده است. از آيات قرآني برمي‌آيد كه صدر، پذيرندة انواع وساوس، آفات، شهوات و هواهاي نفساني است، چراگاه نفس اماره و همواره مورد آزمايش است، به صورتي كه اگر وسوسه‌ها تداوم يابد، وارد قلب مي‌شود و از سوي ديگر محل ورود نور ديانت نيز مي‌باشد كه اگر تداوم يابد، وارد قلب شده و تبديل به نور ايمان مي‌گردد. از اين رو انشراح و ضيق به صدر ـ و نه قلب ـ اختصاص دارد.   
قلب داخل صدر است (حج/46)؛ معدن نور ايمان و تقوي (فتح/26) است، حالات و صفاتي همچون سكينه (فتح/4)، اطمينان (مائده/213)، خشوع (حديد/16)، خلوص و طهارت (احزاب/53) جايگاهش در قلب است كه با عبور از صافي صدر به قلب مي‌رسند[3].
شرح به معناي كشف و بيان، توسعه، باز كردن، گشودن، گستردن، فراخي بخشيدن، روشن و آشكار نمودن است[4]. شرح مطلب يعني باز كردن، توضيح دادن و روشن ساختن آن. اصل آن از شرح اللحم يعني تكه كردن گوشت مي‌باشد[5]. مشتقات اين واژه پنج مرتبه در قرآن آمده است (انعام/125؛ نحل/106؛ طه/25؛ زمر/22؛ انشراح/1) و در تمامي‌موارد همراه با واژة صدر است. با توجه به معناي لغوي شرح مي‌توان گفت سعة صدر هم مترادف با شرح صدر مي‌باشد.

معناي اصطلاحي شرح صدر

شرح، نوع خاصي از توسعه و بسط موضوع است كه در مقابل قبض و بسته بودن قرار دارد. به مفاهيم تبيين، توضيح، تفسير، كشف و ... از آنجا كه موضوع را بسط مي‌دهند، شرح نيز گفته مي‌شود. شرح صدر، انبساط در صدر و رفع انقباض و موانع است تا استعداد پذيرش نور ايمان فعليّت يابد. بنابراين انشراح همان تحقق اقتضا، استعداد و آمادگي است. آيات دربردارندة شرح صدر، مؤيّد اين مطلب مي‌باشد: } وَ وَضَعنَا عَنكَ وِزْرَكَ... {[6]، } فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَى قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ ... [7]{، } وَ يَسِّر لِي أمرِي وَ احلُلْ عُقدَىً مِن لِسَانِي ...[8] { كه اينها بيان‌گر رفع موانع و تحقق اقتضا هستند و اين نوعي پاداش، لطف، منت الهي و وسيلة هدايت است: } فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ {.[9] « لام» در اينجا لام منفعت است و كنايه از انتفاع بردن و تحصيل اسلام و ايمان مي‌باشد. امّا در آية } ...وَلَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ ...{.[10] واژة شرح را به همراه حرف «با» مي‌بينيم. از اين رو، بيان مي‌كند كه در اين‌جا شرح طبيعي نيست، بلكه به وسيلة كفر است؛ پس موقت و ظاهري خواهد بود[11]. صدر مرتبة اوليه و ظاهرية قلب است و قابليّت پذيرش اسلام و كفر را دارد و در اين آيه به بنده نسبت داده شده، چرا كه خداوند هيچ‌گاه قلب بندة خود را با كفر انشراح نمي‌دهد. هركس از حق دل‌تنگ شود، دلش با باطل وسعت گيرد و هركس از باطل دل‌تنگ شود، دلش براي حق وسعت يابد. تنگ‌دلي انبيا كه ناشي از تكذيب قوم‌شان است، از نوع دوم مي‌باشد و ضيق صدر كفار را از دستة اول مي دانيم.
نتيجه اينكه شرح صدر تحقّق استعداد براي طلب كمال، اوّلين شرط در سير الي الله و باب ورود به هدايت است[12].
برخي از مفسرين مراد از قلب را روح و جان آدمي مي‌دانند. اين ديدگاه مي‌گويد با دقت در ساير جان‌داران درمي‌يابيم كه با اغما، بي‌هوشي و مانند اينها شعور و ادراك از جان‌دار جدا مي‌شود، بي‌اينكه جانش از بين برود و نبضش قطع شود. اما در حالتي كه قلب از كار افتد، بي‌فاصله جانش گرفته مي‌شود، زيرا روح هر جان‌داري در مرحلة اول و پيش از هر چيز به قلبش تعلق مي‌گيرد و سپس به ساير اعضا سرايت مي‌كند. همة آثار و خواص روحي مانند شعور و اراده، حب و بغض، اميد و ترس و ... از آن جهت به قلب نسبت داده مي‌شود كه قلب اولين عضو دربردارندة روح حيات است؛ بنابراين مراد از قلب روح و جان است[13].
با توجه به اين مطلب، شرح صدر به معناي گستردگي روح است كه كنايه از توان‌مندي روحي و معنوي مي‌باشد. «شرح صدري كه ظرف علم و عرفان است، همان توسعه‌اي است كه باعث مي‌شود انسان هر حقي را بپذيرد و به آن عمل نمايد. اين حالت، ناشي از روشنايي قلب است»[14].

تقابل شرح صدر با ضيق صدر و قساوت قلب

از آية } فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاء كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَي الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ {[15] برداشت مي‌شود كه در مقابل شرح صدر ضيق صدر است و همان‌طور كه انشراح صدر مقدّمة هدايت است، ضيق صدر هم مقدمة ضلالت و گم‌راهي مي‌شود. بنابراين در جبهة مقابل شرح صدر، ضيق و قساوت قلب قرار دارد. } أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَى قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ ...{[16] ضيق صدر به معناي دل‌تنگي و سخت شدن دل و كنايه از كم‌حوصلگي و تحمّل پايين مي‌باشد؛ به صورتي كه در مواجهه با حق و حتّي باطل عكس‌العمل سريع و تندي در رد يا اثبات آن صورت گيرد. امام عليu مي‌فرمايد: «من ضاق صدره لم يصبر علي أداء حق»؛ «هر كس ضيق صدر داشته باشد، اداي حق را برنمي‌تابد»[17]. آية ديگري كه مي‌توان از آن تقابل شرح و ضيق را فهميد، آية دوم سوره اعراف است: } كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ { اين آيه ، بيان مي دارد كه در تبليغ قرآن، پيامبر هيچ‌گونه دل‌تنگي به خود راه ندهد و همواره شرح صدر داشته باشد. به بياني ديگر «شرط رسالت و تبليغ سعه صدر است»[18]. بنا‌برآنچه گذشت، دانستيم كه ضيق صدر از صفات روحاني است كه به سراغ هر انساني مي‌آيد و آنچه ضرورت دارد اين است كه انسان بايد تمام تلاش خود را به كار گيرد تا اين ضيق صدر به شرح صدر تبديل گردد.

آثار و لوازم شرح صدر

شرح صدر صفات پسنديدة اسلامي را در انسان آشكار مي‌كند.

1. بيرون آمدن از حالت ترديد و تصميم بر كار

«ضيق صدر كفار و معاندين نتيجة گناه و جهل آنان به حقايق است. گرفتگي سينه، ضعف اراده و تحير را دامن مي‌زند و از نوعي انفعال و تأثّر روحي سرچشمه مي‌گيرد كه برگرفته از آثار و كشش تخيلات و جاذبه‌هاي آن است. همين كه انسان بتواند خود را از معرض جاذبه‌هاي مخالف و تأثيرات آن برهاند و در يك جهت مصمم شود، سينه‌اش باز و سيرش آسان گردد. بنابراين مهم‌ترين اثر شرح صدر بيرون آمدن از حالت ترديد و تصميم بر كار و تحمل دشواري‌ها و اطمينان نفس است».[19]

2. گشاده‌رويي

قلب انسان منشأ تأثرات فكري و نفساني است و در هنگام بسط و گشادگي در چهره نمايان مي‌شود.

3. عطوفت و لطف

انسانی که بسط وجودی پیدا می‌کند، لطفي فراگیر دارد. هرچه حیطة توانايي روحي يك فرد بیش‌تر شود، عطوفت و لطف او نيز افزون مي‌گردد که شرح صدر این مشخصه را در خود دارد.

4. عیب‌پوشی

انساني كه شرح صدر دارد، رفتار مردم را حمل بر صحت می‌كند. قرآن كريم در مورد پيامبر مي‌فرمايد:
} وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَى لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ {[20]؛ «از آنان گروهي پيامبر را آزار مي‌‏دهند و مي‌‏گويند: او آدم خوش‏باوري است! بگو: خوش‏باور بودن او به نفع شماست! (ولي بدانيد) او به خدا ايمان دارد و (تنها) مؤمنان را تصديق مي‌‏كند و رحمت است براي كساني از شما كه ايمان آورده‏اند! و آنها كه رسول خدا را آزار مي‏دهند، عذاب دردناكي دارند!» گروهی از منافقان که سخنان ناروا در مورد پیامبر مي‌گفتند و در حقيقت يكي از نقاط قوت پيامبر6را كه وجود آن در يك رهبر كاملاً لازم است، به عنوان نقطة ضعف نشان مي‏دادند، از اين واقعيت غافل بودند كه يك رهبر محبوب، بايد نهايت لطف و محبت را نشان دهد، تا حد توان عذرهاي مردم را بپذيرد، و در مورد عيوب آنها پرده‏دري نكند (مگر در آنجا كه اين كار موجب سوء استفاده شود).[21]

5. آرامش و وقار

انساني كه دلش نور حق و ایمان را بپذيرد، شرح صدر و آرامش مي‌يابد و از اضطراب و بی‌ثباتی آزاد می‌گردد. او بر آنچه از دست می‌دهد، اندوهگين نمي‌شود و به آنچه دارد دل نمي‌بندد، پس چنین کسی در ادارة امور دچار تزلزل نخواهد شد. سكينه و آرامش دروني موجب مي‌شود آدمي در برابر سختي‌ها به‌ويژه در ميدان‌هاي نبرد از پا نيفتد، همچنان ‌كه در تاريخ مي‌بينيم خداوند با اعطاي سكينه و آرامش مسلمانان را در جنگ پيروز مي‌گرداند[22].

6. بردباری، شکیبایی و فروبردن خشم

انسانی که نور علم و حکمت، جانش را فرا مي‌گيرد و توفيق معرفت خداوند را مي‌يابد، رحمتش بر غضب پیشی دارد، خشمش را در اختیار مي‌گيرد و همواره صبر پيشه مي‌سازد؛ صبر كردن در برابر مصائب، شكيبايي در انجام واجبات و ترك محرمات، بردباري در رويارويي با مشكلات و آزار فرد مقابل كه ناشي از جهل وي است و صفات ديگري از اين دست، همگي در پي شرح صدر مي‌آيد.
در مقابل آثار شرح صدر، اوصاف زشتي مانند قساوت قلب، كينه، نفاق، حسادت، جهل، ظرفيت پايين و كم‌حوصلگي از ضيق صدر منشعب مي‌شود كه اگر برخي از اينها ـ به جز دو مورد اخير ـ در عمل بروز نمايد، موجب بدبختي و خسران فرد خواهد شد.
تا اينجا دانستيم صفات حلم، صبر، آرامش، عطوفت و اطمينان نفس در شرح صدر ريشه دارد و قساوت قلب، كينه، نفاق و ترديد در عمل منشعب از ضيق صدر مي‌باشد.

عوامل شرح صدر

بررسي آيات قرآن نشان مي‌دهد كه توجه به برخي امور در شرح صدر مؤثر است و آن را در انسان تقويت مي‌نمايد:

1. تدبر در قرآن

صدر، نهان‌خانة قلب است كه اسرار و صفات روحي و باطني ـ فضايل و رذايل ـ در آن جاي مي‌گيرد. صحت و استقامت قلب در فضائل است و بيماري آن در رذايل؛ بنابراين رذيله مرض قلبي است. براي اين مرض، دارويي لازم است:
} يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَى مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًي وَرَحْمَى لِّلْمُؤْمِنِينَ {[23]؛ «اي مردم! اندرزي از سوي پروردگارتان براي شما آمده، و درمان آنچه در سينه‏ها است، و هدايت و رحمت براي مؤمنان».
شفاي آنچه در سينه است، كنايه از نابودي صفات روحي زشت و گناهان قلبي است كه موجب ضيق قلب شده است[24].
شفابخشي قرآن شرطي دارد كه بدون آن قلب‌ها تسكين نمي‌يابد و آن تدبر و تفكر در آيات آن است؛
} أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَي قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا {[25]؛ «آيا آنها در قرآن تدبر نمي‌كنند يا بر دل‌هايشان قفل نهاده شده است؟»

2. ذكر

ذكر لفظي و معنوي از ديگر عوامل شرح صدر است. اميرالمؤنينu مي‌فرمايد: «الذكر يشرح الصدر»[26]؛ «ذكر جان را گشاده مي‌گرداند». قلب انسان خواهان رسيدن به سعادت و دوري از شقاوت است. تنها سببي كه هيچ‌گاه مغلوب و نابودشدني نيست، خداوند است؛ پس تنها با ياد خداوند دل‌‌‌ها آرام مي‌گيرد: } ...أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ {[27] و توجه به غير خدا قلب را مضطرب و متزلزل مي‌سازد[28].
امام صادقu مي‌فرمايد:
«اوحي اللَّه عزّوجلّ الي موسي يا موسي لا تفرح بكثرى المال، و لا تدع ذكري علي كل حال، فان كثرى المال تنسي الذنوب، و ان ترك ذكري يقسي القلوب‏»؛ «خداوند متعال به موسيu وحي فرستاد كه اي موسي! از فزوني اموال خوش‌حال مباش و ياد مرا در هيچ حال ترك مكن، چرا كه فزوني مال غالباً موجب فراموش كردن گناهان است، و ترك ياد من قلب را سخت مي‏كند!»[29]
البته آية فوق (يعني: ...أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)، منافاتي با آية } إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ ...{[30] ندارد؛ زيرا لرزش و ترس قلب مقدمه‌اي است براي اطمينان. به بيان ديگر قلب مؤمن با يادآوري عقاب الهي مي‌لرزد و با التفات به ثواب و نعمت‌هاي الهي آرام مي‌گيرد[31]. به عبارت ديگر نگراني ويران‌گر كه برخاسته از عوامل مادي است، در مؤمنين ندارد، در حالي ‌كه نگراني سازنده كه از مسئوليت‌پذيري ناشي مي‌شود، در مؤمن يافت مي‌شود[32].

3. تسبيح و عبادت

ازديگر اسباب شرح صدر و رفع دل‌تنگي، تسبيح و عبادت است.
} وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ {[33]؛ «و ما مي‌دانيم سينه‌ات از آنچه آنان مي‌گويند تنگ مي‌شود و تو را سخت ناراحت مي‌كند. براي رفع ناراحتي از آنان پروردگارت را تسبيح و حمد بگو و از سجده‌كنندگان باش».
گاهي اوقات پيامبر اسلام6از تمسخر مشركين و همچنين از درخواست‌هاي نامعقول آنان دل‌گير مي‌شد[34]. جهت خداوند براي رفع اين دل‌تنگي دستور مي‌دهد او تسبيح گويد و سجده گذارد كه سجده كنايه از نماز و عبادت است. بدين ترتيب با تسبيح الهي و عبادت به‌ويژه با نمازگزاردن انسان از دل‌تنگي رها مي‌شود. بايد ضيق صدر پيامبران در راستاي رسالت و منبعث از تكذيب مخالفان مي‌باشد، پس امري طبيعي به نظر مي‌رسد.

4. دعا و درخواست از خداوند

آخرين عاملي كه در شرح صدر نقش مهمي ‌دارد، دعا كردن و درخواست از خداوند است. اين عامل را از آية سورة حجر كه پيش‌تر آمد، مي‌توان برداشت كرد. افزون بر آن، سيرة انبيا در تقاضاي اين موهبت نيز مؤيّد ديگري مبني بر اين است كه شرح صدر از سوي خداوند به بشر اعطا مي‌شود و بايد آن را از خداوند خواست درخواست. رفتار حضرت موسيu نمونه‌اي از اين سيرة انبيا است. } قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي {[35]؛ «گفت پروردگارا سينه‌ام را آماده (براي پذيرش مسوليت رسالت و مشكلات آن) ساز».
در اين ميان عده‌اي، مطالعات پي‏گير و مستمر و ارتباط مداوم با علماي صالح، خودسازي و تهذيب نفس، پرهيز از گناه و به‌ويژه غذاي حرام را نيز از عوامل شرح صدر دانسته و در برابر، جهل، گناه، لجاجت، جدال، مراء، هم‌نشيني با بدان و فاجران و مجرمان، دنياپرستي و هواپرستي را زمينه‌ساز تنگي روح و قساوت قلب مي‏دانند.[36]

فوايد شرح صدر

كسي كه شرح صدر دارد، طبيعتاً در رفتار و روحيات اخلاقي وي نمايان مي‌شود، به گونه‌اي كه از اين راه مي‌توان فهميد شرح صدر دارد، يا از ظرفيت پايين برخوردار است. دسته‌اي از اين فوايد را مي‌توان از قرآن برداشت كرد:

1. هدايت الهي

از مهم‌ترين فوايد شرح صدر مؤمن، هدايت الهي است.
} فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ ...{[37]؛ «پس خدا هر كه را بخواهد هدايت كند، سينه‌اش را براي پذيرش اسلام گشاده مي‌گرداند».
بنابراين شخص هدايت‌يافته همواره برخوردار از شرح صدر است، به‌گونه‌اي كه در پذيرش حق و واقعيت هيچ‌گونه لجاجت وعنادي ندارد. امام صادقu مي‌فرمايد:
«ان الله اذا اراد بعبد خيرا شرح صدره للاسلام»[38]؛ «خداوند اگر خير و نفع بنده‌اي را بخواهد، به وي شرح صدر عطا مي‌كند تا اسلام را بپذيرد». بنابراين هدايت شدن به اسلام از فوايد شرح صدر است.

2. آراستگي به نور الهي

كسي كه برخوردار از شرح صدر است، همواره از نور الهي بهره مي‌گيرد. انساني كه از طريق شرح صدر تسليم محض الهي مي‌شود و حقيقت را از روي بصيرت و فهم قبول مي‌كند، مانند اين است كه سوار بر مركبي از نور، گسترة وسيعي از حق را مي‌بيند و آن را از باطل باز مي‌شناسد. چنين شخصي در ايمان خود دچار تزلزل و اضطراب نمي‌شود.
} أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَيْلٌ لِّلْقَاسِيَى قُلُوبُهُم مِّن ذِكْرِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ{ [39]؛ «آيا كسي كه خدا سينه‏اش را براي اسلام گشاده كرده، و بر فراز مركبي از نور الهي قرار گرفته (همچون كوردلاني است كه نور هدايت به قلب‌شان راه نيافته) واي بر آنان كه قلب‌هايي سخت در برابر ذكر خدا دارند، آنان در گم‌راهي آشكارند».
اين نور الهي مي‌تواند عقل، علم و عرفان باشد كه مسلمان با آنها حق را از باطل تشخيص مي‌دهد[40]. نشانه‌اش اين است كه در برابر ياد خدا دل‌هايشان لرزان است[41]. برخلاف كساني كه دل‌هايي سخت دارند كه به ياد خدا هيچ اهميتي نمي‌دهد و مانند سنگ سخت است؛ بلكه سخت‌تر از سنگ چرا كه برخي از سنگ‌ها مي‌شكافد و از آن نهرها جاري مي‌گردد و برخي ديگر تكه مي‌شود و آب تراوش مي‌كند[42]، اما شخص سنگ‌دل حتي اين‌گونه نيست. پيامبر اكرم6مي‌فرمايد: «اذا دخل النور القلب انفتح القلب و استوسع»[43]؛ «هرگاه نور الهي در دل مؤمن تابيد، دلش باز مي‌شود و وسعت مي‌گيرد».
همچنين مي‌تواند مراد از نور ادلّة موكد باشد، «بدان سان كه شبهات برايش حل شده باشد و گمان‌ها و افكار را دور ريزد. فَهُوَ عَلي‏ نُورٍ (پس بر او نوري است) يعني دلالت و هدايتي مِنْ رَبِّهِ (از پروردگارش)، خداوند ادله را به نور تشبيه كرده چون با وساطت آنها حق شناخته مي‏شود. آن چنان كه به واسطة نور و روشني مكان‌ها در دنيا شناخته مي‌شود»[44].

3. عفو و گذشت

شرح صدري كه در دل انسان به وجود آمده ، در رفتار وكردار وي بروز پيدا مي‌كند. عفو و گذشت يكي از پي‌آمدهاي آن است. زيرا هر كه ظرفيت بالايي دارد، در عقاب كردن نمي‌شتابد و تا جايي كه بتواند مي‌بخشد.
} فَبِمَا رَحْمَى مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ ...{[45]؛ «به بركت رحمت الهي در برابر آنها (مردم) نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگ‌دل بودي، از گرد تو پراكنده مي‌شدند. پس آنها را ببخش...» اين آيه پس از جنگ احد هنگامي‌كه برخي از مجاهدين فراري از جنگ ، نزد پيامبر6آمده و اظهار ندامت و پشيماني مي‌كردند، نازل گشت. پيامبر6هم آنان را عفو كرد. در اين آيه به يكي از ويژگي‌هاي پيامبر6در سعة صدر داشتن و نرم‌دلي نسبت به خطاكاران اشاره مي‌كند و از پيامبر6مي‌خواهد كه عفو و گذشت را سرلوحة اعمال خويش قرار دهند؛ زيرا نبود گذشت و بخشش در برخي موارد موجب پراكندگي مردم و تشتت و اختلاف مي‌گردد. بنابراين بر رهبري جامعه لازم است با سعة صدر از خطاهايي كه پس از آن ندامت دارند، درگذرد. همچنان كه امام عليu مي‌فرمايد:
«آلى الرياسى سعى الصدر»[46]؛ «گشوده‌جاني سينه از ابزار مديريت است».[47]

4. دل كندن از دنيا

آخرين فايدة شرح صدر كه در اينجا مي‌آوريم، دل بريدن از دنيا است. دل‌بستگي به دنيا ناشي از اين است كه صدر، براي پذيرش كفر آماده بوده است نه اسلام. زيرا مسلماني كه شرح صدر دارد، دارالغرور را بر دارالخلود برتري نمي‌دهد:
} ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّواْ الْحَيَاى الْدُّنْيَا عَلَي الآخِرَى ...{[48]؛ «اين به علّت آن است كه زندگي دنياي پست را بر آخرت ترجيح داده‌اند و خداوند افراد بي‌ايمان را هدايت نمي‌كند».
اين پي‌آمد شرح صدر با كفر است كه در آية قبل آن بيان شده است:
} وَلَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ {.[49]
اما نتيجة شرح صدر با اسلام ـ شرح صدر واقعي ـ دل كندن از دنيا است. پيامبر6در ادامة حديثي كه قبلاً آمد، مي‌فرمايد: «قالوا: فهل لذلك من إمارى يعرف بها؟ قال6: نعم الإنابى إلي دار الخلود، و التجافي عن دار الغرور، و الإستعداد للموت قبل نزول الموت»[50]؛ «پرسيدند آيا اين نور نشانه‌اي دارد؟ فرمود: بلي و نشانة وجود آن نور (كه ناشي از شرح صدر بود) بي‌ميلي به سراي غرور (دنيا)، رغبت به دار خلود (آخرت)، و آمادگي براي مرگ پيش از فرود آمدن آن است.  
بنابراين دنيازدگي موجب اضطراب و تزلزل دروني مي‌شود و براي برون‌رفت از آن بايد با سعة صدر، نسبت به دنيا بي‌اعتنا باشيم. پس از بيان عوامل و نشانه‌هاي شرح صدر به بحث جايگاه آن در رسالت انبيا مي‌رسيم.

شرح صدر پيامبران

يكي از ويژگي‌هاي رهبري، داشتن شرح صدر است. پيامبران الهي كه به نوعي نقش رهبري پيروان خود را ايفا مي‌كردند، برخوردار از سعة صدر بوده‌اند و در هنگام مواجهه با ضعف ياران خود و قوت دشمنان از آن بهره مي‌گرفتند. در اين ‌جا به نمونه هايي از شرح صدر برخي پيامبران اشاره مي‌شود:

1. حضرت نوح

نوح مردي نجار بود كه خداوند وي را به نبوت برانگيخت. گاه او را پدر دوم انسان خوانده‌اند او مدت 950 سال مردم را به توحيد دعوت كرد، در حالي كه همه او را استهزا مي‌كردند.
از آيات سوره‌هاي نوح، قمر و مؤمنون برمي‌آيد كه وي قوم خود را پيوسته دعوت مي‌كرد و همة تلاش خويش را در اين راه به كار مي‌بست. اين مجاهدت فراوان تنها ايمان اندكي از مردم را در پي داشت[51]. اما باز او با از خودگذشتگي و شرح صدر به دعوت خود ادامه مي‌داد تا اينكه ماجراي طوفان نوح رخ داد.

2. حضرت ابراهيم

حضرت ابراهيمu از پيامبران بزرگ الهي، پايه‌گذار يكتاپرستي است. قرآن كريم در مواردي فراوان به مناسبت از اين پيامبر ياد مي‌كند. بررسي زندگاني حضرت ابراهيمu نشان مي‌دهد كه حيات وي فراز و نشيب‌هاي فراواني داشته است. قرآن در دو مورد به صفت حلم ايشان تصريح مي‌كند و قبلاً بيان شد كه اين صفت ناشي از شرح صدر است. نخست در استغفار كردن براي آزر مشرك بود كه همواره مخالف ابراهيم و سد راه وي مي‌شد، اما با همان حال ابراهيمu وعدة استغفار به وي داد. قرآن اين را ناشي از حلم ابراهيمu مي‌داند:
} إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ {[52]؛ «همانا ابراهيم مهربان و بردبار است».
ديگري در مورد عذاب قوم لوط است. پس از اينكه فرشتگان عذاب نزد ابراهيم آمدند و بشارت فرزند دادند، خبر عذاب قوم لوط را به ابراهيم ابلاغ مي‌كنند و او نيز به اميد هدايت مردم و اينكه لوط در ميان ايشان است، با آنها به مجادله مي‌پردازد، غافل از اينكه حكم خدا در مورد آنها قطعي شده بود:
} فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَي يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ * إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ {[53]؛ «پس وقتي ترس ابراهيم فرو نشست و بشارت به او رسيد، دربارة قوم با ما مجادله مي‌كرد؛ چون ابراهيم مهربان و دل‌سوز و بسيار بازگشت‌كننده به سوي خدا بود».
افزون بر آن، سعة صدر ابراهيم را مي‌توان از داستان‌هايي مانند ذبح اسماعيل و رها كردن زن و فرزند در صحرا نيز برداشت كرد كه شرح هر يك در اين مختصر نمي‌گنجد.

3. حضرت موسي

پس از اينكه خداوند حضرت موسيu را به تبليغ فرمان داد و از درجة نبوت به مقام رسالت رساند و پس از اينكه معجزات عصا و يد بيضا را به او عنايت كرد، حضرت موسي نخستين درخواست خود را شرح صدر قرار داد. موسي در هنگام مواجه شدن با امر رسالت از يك سو ابهت و شوكت قبطيان ـ كه در رأس آنها فرعون است ـ را به ياد مي‌آورد؛ همان فرعوني كه خود را رب مردم مي‌دانست و مردم را به ضعف كشانده بود؛ از سوي ديگر ناتواني و خواري بني‌اسرائيل را مي‌بيند و در كنار اينها كم‌تحملي خودش و واكنش سريع وي در برابر ظلم و ستم را پيش چشم مي‌آورد. در قضية كشتن آن قبطي[54] و در مصاحبت با خضر پيامبر و پرسش پي در پي از حكمت كارهايي كه خضر انجام مي‌داد، اين بي‌صبري‌ها نمايان است. همة اينها نشان‌گر اين است كه وي كم‌تحمل بود. بدين‌جهت در اين هنگام درخواست كليدي خود را مطرح مي‌سازد: } قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي * وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَى مِّن لِّسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي {[55]؛ «گفت پروردگارا سينه‌ام را گشاده كن و كارم را برايم آسان گردان و گره از زبانم بگشاي تا سخن مرا بفهمند».  
حضرت موسيu با درخواست شرح صدر، زمينة تسهيل امر رسالت را فراهم مي‌آورد. چون اگر قرار است رهبري قوم بني‌اسرائيل را در مواجهه با فرعونيان قدرت‌مند به عهده گيرد، لازم است سعة صدر داشته باشد تا در برابر تكذيب‌شان دل‌تنگ نگردد.

4. حضرت عيسي

زندگاني حضرت عيسيu از سخن گفتن در گهواره شروع مي‌شود و سپس وقتي به پيامبري مي‌رسد، خداوند وي را به سوي بني‌اسرائيل مبعوث مي‌كند تا آنان را به دين توحيد دعوت نمايد. رسالت اين پيامبر با معجزاتي نيز هم‌راه بوده است همچون خلقت پرنده، درمان پيسي و برص، زنده كردن مرده، خبر دادن از مسايل غيبي مردم كه همة اينها با اذن خدا بوده است[56]. عيسيu مبناي دعوت و شريعتش را دو چيز قرار مي‌دهد: يكي تصديق شريعت موسيu با نسخ اندكي از محرمات تورات و ديگري بشارت به ظهور منجي و آخرين پيامبر پس از خودش كه احمد6نام دارد[57].
عيسيu پس از تلاش فراوان براي دعوت مردم به دين توحيد با مخالفت و عناد آنان روبه‌رو مي‌شود و در عين حال با شرح صدري كه دارد به دعوتش ادامه داده و اندكي از پيروان خود را كه حواريون نام گرفتند، برمي‌گزيند[58]. در پايان يهود تصميم به قتل وي مي‌گيرند و خداوند مانع شده و امر را بر يهود مشتبه مي‌سازد تا شخص ديگري را به صليب بياويزند. حضرت عيسيu نيز به سوي خدا عروج مي‌كند. (نساء/157)[59] 

5. پيامبر اسلام(ص)

پيامبر گرامي ‌اسلام6آيينة تمام‌نماي شرح صدر است. داراي اخلاقي نيكو } وَإِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ {[60] و نرم‌دل است. } فَبِمَا رَحْمَى مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ {[61]. رنج‌هاي مردم بر ايشان سخت است و اصرار بر هدايت آنان دارد و به دين‌داران مهر مي‌ورزد: } لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ {[62]. پيامبر اكرم6ماية رحمت براي جهانيان و به‌ويژه مؤمنان است. } وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَى لِّلْعَالَمِينَ {[63]، } ... وَرَحْمَى لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ ...{[64] پيامبر در پي سعة صدري كه داشت، كلام همه را با خوش‌رويي مي‌شنيد، تا جايي كه برخي مي‌گفتند پيامبر خوش‌باور است. } وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ ...{[65]. به علّت اين گشاده‌رويي، مردم جرأت پيدا مي‌كردند حتي مسائل خصوصي خود را با پيامبر در ميان بگذارند و گاهي اين مسئله موجب به هدر رفتن وقت ارزش‌مند پيامبر مي‌شد. از اين رو، خداوند حكم كرد مردم پيش از نجوا و ديدار خصوصي با پيامبر صدقه بدهند. پس از پي بردن مسلمانان به اهميت نجوا با پيامبر6حكم صدقه نسخ مي‌شود[66]. همچنين شرح صدر پيامبر موجب مي‌شود كه برخي از مسلمانان حتي بي‌دعوت به خانة پيامبر و غذا بخورند، سپس به صحبت بنشينند كه پيامبر نيز حيا مي‌كرد و چيزي نمي‌گفت. اما خداوند با صراحت اين مسأله را مطرح مي‌كند:
} ...فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ ...{[67]؛ «اما هنگامي كه دعوت شديد داخل شويد و وقتي غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشينيد، اين عمل پيامبر را ناراحت مي‏كرد ولي او از شما شرم مي‏كند، اما خداوند از (بيان) حق شرم ندارد ...». نكتة گفتني ديگر اينكه وقتي مردم پيامبر را مي‌آزارند، ايشان به جاي نفرين و درخواست عذاب، براي آنها دعا مي‌كرد و مي‌گفت: «اللهم اهد قومي ‌فانّهم لايعلمون»[68].

مقايسة پيامبر اسلام(ص) با حضرت موسي

همان‌طور كه گذشت، حضرت موسي پس از رسالت ، از خداوند خواست به او شرح صدر عنايت كند تا بتواند در برابر مشكلات و مسائل تبليغ مبارزه كند. } قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي {[69] اين مسئله مقداري به روحيات اخلاقي حضرت موسي به ويژه كم تحملي، برمي‌گشت؛ اما در برابر، نسبت به پيامبر و به عنوان موهبتي عطا شده مطرح مي‌شود:
} أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ {[70]؛ «آيا ما سينة تو را گشاده نكرديم؟».
برخي از مفسّران براي شرح صدر پيامبر6 اين‌گونه نوشته اند: پيامبر در آن هنگام كه خردسال بود و سني حدود 3 سال داشت (8 سال و يا 10 سال هم گفته شده است) دو فرشته آمدند و ايشان را به جايي بردند. سپس سينة ايشان را شكافتند و دلش را بيرون آوردند و با آب زمزم شستند. خون‌هاي بستة دل ايشان را گرفتند و دور انداختند. سپس دست به شكم ايشان زدند كه خوب و سالم شد.[71]
به خوبي آشكار است كه بر فرض صحت ، اين روايت نوعي تمثيل است و مراد قلب جسماني پيامبر نيست.[72]
شرح صدر پيامبر6ظرفيتي است كه او را قادر مي‌ساخت حقايق را دريافت كند و از آزار مردم سنگ‌دل نشود.
} وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَكٌ {[73]؛ } وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ {[74].
اين صفت پيامبر6هم‌رديف معجزات ديگر پيامبر شمرده شده است: «لقد سألت ربي وددت اني لم اسأله قلت: اي رب انه قد كان انبياء قبلي منهم من سخرت له الريح و منهم من كان يحيي الموتي. قال فقال الم اجدك يتيما فاوتيك؟ قال قلت بلي! قال الم اجدك ضالاً فهديتك؟ قال قلت بلي اي رب! قال: الم نشرح لك صدرك و وضعت عنك وزرك؟ قال قلت بلي رب».[75]
«من از خدا چيزي خواستم كه اي كاش نمي‌خواستم، گفتم پروردگارا براي برخي پيامبران گذشته باد را مسخر كردي و برخي مرده زنده مي‌كردند، خدا گفت: آيا يتيمي ‌نبودي كه تو را پناه دادم. گفتم: بلي. پس خدا گفت: آيا گم‌شده نبودي كه تو را هدايت كردم. گفتم: بلي اي خدا! گفت: آيا سينه‌ات را گشاده نكرده‌ام و سنگيني را از تو برنداشتم؟ گفتم: بلي اي پروردگار».
اين حديث به اهميت نعمت شرح صدر به پيامبر6اشاره دارد و اعطاي شرح صدر به پيامبر6را هم‌رديف معجزات بزرگي مانند احياي مرده و تسخير باد قرار داده است كه شدت تأثير آن در باب رسالت و تبليغ را مي‌رساند.

نتيجه‌گيري

با توجه به آنچه گذشت، درمي‌يابيم براي هر رهبر، مدير، مبلغ و به طور كلي هر كس كه با مردم سر و كار دارد، داشتن شرح صدر لازم است. انسان بايد در برابر مشكلات و مصائب زندگي ظرفيت بالايي داشته باشد و از راه تدبر در قرآن، ذكر، دعا و تسبيح سعة صدرش را افزايش دهد و همانند پيامبران بزرگ الهي اوصافي كه برگرفته از شرح صدر است، مانند حلم، صبر، بردباري، عفو و گذشت را به كار بگيرد تا همواره مسير سعادت را بپيمايد.

 منابع

1.     قرآن كريم.
2.     ابن‌كثير، اسماعيل‌بن‌عمر، قصص الانبياء، تحقيق مصطفي عبدالواحد، دارالكتب الحديثى، 1388ق.
3.     ابن‌منظور، محمّد‌بن‌مكرم، لسان العرب، چاپ سوم، دار صادر، بيروت، 1414ق.
4.     انصاريان، حسين، عرفان اسلامي، ناصر خسرو، تهران، 1363.
5.     ترمذي، ابوعبدالله محمّد‌بن‌علي الحكيم، بيان الفرق بين الصدر و القلب و الفواد و اللب، تحقيق: احمد‌بن‌الرحيم السايح، مركز الكتاب للنشر، قاهره.
6.     حويزي، عبدعلي‌بن‌جمعه، نورالثقلين، تحقيق: سيّد هاشم رسولي محلاتي، چاپ چهارم، موسسة اسماعيليان، قم، 1412ق.
7.     راغب اصفهاني، حسین‌بن‌محمّد، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، 1404ق.
8.     سيوطي، جلال‌الدين عبدالرحمن‌بن‌ابي‌بكر، الدر المنثور، دار المعرفى، جده، 1365ق.
9.     طباطبايي، سيّد محمّدحسين، الميزان في تفسير القرآن، جامعة مدرسين حوزة علمية قم، قم، بي‌تا.
10. طبرسي، فضل‌بن‌حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، چاپ سوم‏، ناصرخسرو، تهران‏، 1372.
11. طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، تحقيق: سيّد احمد حسيني، چاپ سوم، كتاب‌فروشي مرتضوي، تهران 1375.
12. طوسي، محمّد‌بن‌حسن، الامالي، دارالشفا، قم.
13. قرائتي، محسن، تفسير نور، مركز فرهنگي درس‌هايي از قرآن، تهران، 1383.
14. قرشي، سيّد علي‌اكبر، قاموس قرآن، چاپ ، دارالكتب الاسلاميى، تهران، 1371.
15. مجلسي، محمّد‌باقر، بحار الانوار، چاپ دوم، موسسة وفاء، بيروت، 1403ق.
16. محمّدي ري شهري، محمّد، ميزان الحكمى، دار الحديث، 1491ق.
17. مصطفوي، سيّد حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران، 1360.
18. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، چاپ بيست و يكم، دار الكتب الاسلاميى، تهران، 1382.
19. نهج‌البلاغه، ترجمة محمّد دشتي.

پی نوشت ها:

.[1]  شيخ طبرسي، مجمع البيان في تفسيرالقرآن، ج2، ص275.
[2] . حسین‌بن‌محمّد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص276.
[3] . ر.ك: ابوحكيم ترمذي، بيان الفرق بين الصدر و القلب و الفواد و اللب، صص19ـ20.
[4] . ر.ك: فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج24، ص380؛ سيّد علي‌اكبر قرشي، قاموس قرآن، ج4، ص12؛ ابن‌منظور، لسان‌العرب، ج2، ص497.
[5] . حسین‌بن‌محمّد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص258.
[6] . انشراح/2.
[7] . زمر/22.
[8] . طه/25.
[9] . انعام/125.
[10] . نحل/106.
[11] . شيخ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج2، ص731.
[12] . سيّد حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏6، ص32.
[13]. علاّمه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص223.
[14]. همان، ج7، ص341.
[15] . انعام/125.
[16] . زمر/22.
[17] . محمّد محمّدي ري شهري، ميزان الحكمى، ج1، ص657.
[18] . محسن قرائتي، تفسير نور، ج4، ص16.
[19]. حسين انصاريان، عرفان اسلامي، ج1، ص28.
[20] . توبه/61.
[21] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج8، ص15.
[22] . توبه/26
[23] . يونس/57.
[24]. علاّمه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج11، ص80.
[25] . محمّد/24.
[26] . محمّد محمّدي ري شهري، ميزان الحكمى، ج2، ص972.
[27] . رعد/28.
[28] . علاّمه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج11، ص354.
[29] . محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج70، ص142.
[30] . انفال/2.
[31] . شيخ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج4، ص798.
[32] . ر.ك: ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج13، ص215.
[33] . حجر/97 و 98.
[34] . هود/25.
[35] . طه/25.
[36] . ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج19، ص428.
[37] . انعام/125.
[38] . محمّد محمّدي ري شهري، ميزان الحكمى، ج1، ص658.
[39] . زمر/22.
[40] . علاّمه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج17، ص387.
[41] . انفال/2.
[42] . بقره/74.
[43] . شيخ طوسي، الامالي، ص532.
[44] . شيخ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ص8، ص772.
[45] . آل عمران/159.
[46] . نهج‌البلاغه، حكمت176.
[47] . ر.ك: ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه، ج3، ص165.
[48] . نحل/107.
[49] . همان/106.
[50] . شيخ طوسي، الامالي؛ نيز: ر.ك: شيخ طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج4، ص561.
[51] . هود/40.
[52] . توبه/114.
[53] . هود/74 و75.
[54] . قصص/15.
[55] . طه/25ـ28.
[56] . آل‌عمران/49.
[57] . صف/6.
[58] . آل عمران/52.
.[59]  ر.ك: ابن‌كثير، قصص الانبياء، صص393ـ461؛ علاّمه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج3، صص193ـ290 و274ـ310، ج19، ص251.
[60] . قلم/4.
.[61] آل‌عمران/159.
[62] . توبه/128.
[63] . انبياء/107.
[64] . توبه/61.
[65] .همان.
[66] . مجادله/12 و 13.
[67] . احزاب/53.
[68] . علاّمه مجلسي، بحارالانوار، ج20، ص21.
[69] . طه/25.
[70] . انشراح/1.
[71] . جلال‌الدين عبدالرحمن‌بن‌ابي‌بكر سيوطي، الدر المنثور، ج6، ص262.
[72] . علاّمه طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج2، ص317.
[73] . هود/12.
[74] . حجر/97.
[75] . عبدعلي‌بن‌جمعه حويزي، نور الثقلين، ج6، ص124.

مقالات مشابه

مؤلفه‌های مؤثر در مثبت‌اندیشی با تکیه بر داستان حضرت یوسف(ع)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهحبیب‌الله حلیمی جلودار, مصطفی رضازاده بلوری

اصل رحمت در حکمرانی از منظر قرآن

نام نشریهقرآن، فقه و حقوق اسلامی

نام نویسندهمحمد جواد ارسطا, سیداحمد حبیب‌نژاد

عواطف مثبت، آثار و راهکارهای تقویت آن در سورۀ یوسف(ع)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهاحمد صادقیان, محمد شریفی, علی محمد میرجلیلی, بی‌بی‌رقیه مصدقی

معناشناسی «قول حسن» در قرآن کریم

نام نشریهتفسیر‌پژوهی

نام نویسندهحبیب فرخی‌نیا

نگرش قرآنی بر سیره اخلاقی امام حسین(ع) و جایگاه آن در سبک زندگی اسلامی

نام نشریهمعارف حسینی

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, سیده‌کوثر موسوی

تبيين مقام رضا در قرآن كريم

نام نشریهحسنا

نام نویسندهسیدجلیل انصار محمدی

اسلوب‌های قرآن در بیان هنجارهای اخلاقی

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهسیدعلی‌اکبر حسینی

الگوی اخلاقی قرآن در برخورد با انحراف‌های اخلاقی (با تأکید بر دورة جوانی)

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهمحمد جواد فلاح, مبشره نصیری سوادکوهی